وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دو قورت و نیمش باقیه چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکه رسالت و سلطنت تکیه زد و بعد از چندی از خدای متعال خواست که همه جهان را در ید قدرت و ا ختیارش قرار دهد. برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست. در عبادت اول آدمیان و مرغان و وحوش، در عبادت دوم پریان، در عبادت سوم دیوان، در عبادت چهارم باد و آب را حق تعالی به فرمانش در آورد. بالاخره در آخرین عبادتش گفت : الهی هرچه به زیر کبودی آسمانست باید که به فرمان من باشد خدواند حکیم علی الاطلاق نیز برای آنکه هیچگونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نماند هرچه خواست بدو داد و همه جهان را به امر و فرمانش در آورد. خلاصه کار قدرت و سیطره سلیمان به جایی رسید که به قول صاحب کتاب قصص الانبیاء چون به کوه رسیدی با او سخن آمدی که ای پیغمبر خدای، در من زر است یا سیم یا گوهر هرچه بودی بگفتی اگر خواستی بر گرفتی و اگر نه بماندی تا وقت حاجت و بیشتر بدشت و بیابان بودی و .... همچنین از زمین آواز آمدی که در وی گنج است و همچنین از دریا آواز آمدی که در وی گوهر است و مروارید همه چیز او را مسخر بود. هنگامی که حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیه مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به خوردن یک وعده غذا ناهار ضیافت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این مهم بر نخواهد آمد. سلیمان بر اصرار خود افزود و عرض کرد : بار خدایا: مرا نعمت و قدرت بسیار است. مسئول مرا اجابت کن قول می دهم ا زعهده برآیم. مجددا از حضرت رب الارباب وحی نازل شد این کار در ید قدرت تو ن وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:59

شعری زیبا بنام پیشگویی سراینده رسول مقصودی فروردین ماه بمناسبت تولد اولین فرزندمان تقدیم به عزیزترینم بهزادبا تبریک تولد وسال نو وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:59

بهار'>بهار غم انگیز ...از کتاب زمین دزاشیب، فروردین'>فروردین ۱۳۳۳بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد'>نیاورد نسیمی بوی فروردین نیاوردپرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل با پرستو همسفر نیست ؟چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد ؟ که آیین بهاران رفتش از یادچرامی نالد ابر برق در چشم چه می گرید چنین زار از سر خشم ؟چرا خون می چکد از شاخه ی گل چه پیش آمد ؟ کجا شد بانگ بلبل ؟چه درد است این ؟ چه درد است این ؟ چه درد است ؟که در گلزار ما این فتنه کردست ؟چرا در هر نسیمی بوی خون است ؟ چرا زلف بنفشه سرنگون است ؟چرا سر برده نرگس در گریبان ؟ چرا بنشسته قمری چون غریبان ؟چرا پروانگان را پر شکسته ست ؟ چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست ؟چرا مطرب نمی خواند سرودی ؟ چرا ساقی نمی گوید درودی ؟چه آفت راه این هامون گرفته ست ؟ چه دشت است اینکه خاکش خون گرفته ست ؟چرا خورشید فروردین فروخفت ؟ بهار آمد گل نوروز نشکفت!مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست ؟ که این لب بسته و آن رخ نهفته ست ؟مگر دارد بهار نورسیده دل و جانی چو ما در خون کشیده ؟مگر گل نو عروس شوی مرده ست که روی از سوگ و غم در پرده برده ست ؟مگر خورشید را پاس زمین است ؟ که از خون شهیدان شرمگین است ...بهارا ، تلخ منشین ،خیز و پیش ای گره وا کن ز ابرو ،چهره بگشایبهارا ، خیز و زان ابر سبک رو بزن آبی به روی سبزه ی نوسر و رویی به سرو و یاسمن بخش نوایی نو به مرغان چمن بخشبر آر از آستین دست گل افشان گلی بر دامن این سبزه بنشانگریبان چاک شد از ناشکیبان برون آور گل از چاک گریباننسیم صبحدم گو نرم برخیز گل از خواب زمستانی برانگیز بهارا ، بنگر این دشت مشوش که می بارد بر آن باران آتش بهارا ، بنگر این خاک بلاخیز که شد هر خاربن چون دشنه خونریز بهارا ، بنگر این صحرای غمناک که هر سو کشته ای افتاده بر خاک بها وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:59